Montag, 5. Februar 2007

خشونت عليه زنان در ايران:دختر 16ساله زير کتک هاى پدرش فلج شد

هیچ فرقی ندارد این نامه از کی واز کجا باشد فرزند کی همسر کی ویا در کدام کشور باشد او هر که باشد مسلما دارای حقی است که بخاطر دارا بودن نام زن در سرناسر زندگی بشریت مورد زور ظلم وستم قرار گرفته است جنایاتی که در تاریخ فقط در مورد زنان تاکنون ثبت شده را مرور کنیم درد بغض را در گلو وسردی اشک را در گونه های خود حس می توان کرد درد بغضی که نفس را به شدت وامی دارد بطوری که دیگران هم صدای قلب تورا به وضوح میشنوند آیا حداکثر همدردی را دارند؟ نیازی نیست به دور دستها سفر کنیم کافیست دفترچه خاطرات خود را از همان دوران کودکی که با نامولایمتهای والدین ورق خورده است را نیم نگاهی کنیم، متاسفانه بخاطر سطح پاین جامع خود در مدرسه و دوران تحصیل هم به هر دلیلی تحقیر می شوی تمامش را تحمل میکنی تلاشت را دوچندان میکنی در رویاهای جوانیت به آیند می اندیشی به آینده ای که جز خودت کس دیگری نیست تا در ساختنش تورا همیاری کند باتمام این ملامتها به نیمه ساخته شوده رویاها وآینده خود رسیدی ،اینبار جامعه وفرهنگ غلط تازیانه های خود را بر سر وصورتت میکوبد دیوار های برافراشته تو زیر تازیانه های فرهنگ وسنت غلط قامت خم میکند و شروع به شکافتن وبندها یکی پس از دیگری فرو می ریزد چه باید کرد تاکی باید تازیانه های سنت وفرهنگ را بر قلب وقامت خود حس کرد دیگر جای برای نگریستن خود هم نیست دیگر آینه هم زیر تازیانه های نفرت از این هم ذلت خورد شده است........ مطلب زیر را در یکی از سایتها خوانده ام بعد نیست شما هم مرور کنیداعتماد:
وقتى پدر با تمام عصبانيتش سيلى به صورت دخترک مى کوبيد، مريم در روياهاى خود تصور مى کرد چطور پدر بوسه گرمش را به صورت او مى نشاند. وقتى پدر ضربات پشت سر هم را بر نقاط مختلف دخترک مى کوبيد و درد تمام وجود او را فرا گرفته بود، مريم از خودش مى پرسيد چرا محبت پدر اينقدر دردناک است. وقتى ضربات پدر حس را از پاهاى نازک مريم گرفت و او را براى هميشه روى صندلى چرخدار نشاند دخترک پرسيد چرا پدر؟ چرا بايد از تو محبت را گدايى کنم و ضربات مشت و لگد تحويل بگيرم. مگر با تو چه کرده بودم که مرا براى هميشه فلج کردى پدر؟ من در دنياى کوچک خودم فقط به دنبال دست هاى گرمت بودم و نمى دانستم اين دست ها اينقدر دردناک است. من در خلوت خودم به دنبال نگاه مهربانت بودم پدر، نه چشمان غضب آلود. من توقع زيادى از زندگى نداشتم فقط آغوشت را مى خواستم، اما تو به من صندلى چرخدار هديه کردي، چرا پدر؟اينها سوالاتى است که مريم 16ساله از پدر خشمگين اش در دادسراى بعثت مى پرسد. مادر اين دختر نوجوان در خصوص شکايت دخترش به بازپرس گفت؛ سعيد پدر مريم مردى بسيار عصبانى است. او از پرداخت خرجى و هزينه زندگى خوددارى مى کند و هر بار که از او پول مى خواهيم ما را به باد کتک مى گيرد. سعيد بارها مرا هم کتک زده است و به حال مرگ افتاده ام. در خانه ما به خاطر حضور سعيد هميشه وحشت خاصى حاکم است. روز حادثه دخترم مريم به سراغ پدرش رفت و سعى کرد از او با خواهش کمى پول بگيرد تا وسيله يى که مورد نيازش بود را بخرد اما سعيد به يک باره عصبانى شد و بر سر مريم فرياد کشيد و بعد با چوب آنقدر به کمر و پاهايش کوبيد که مريم بيهوش شد. اين زن ادامه داد؛ به شدت هراسان شدم. نمى دانستم چه کنم. خيلى زود دخترم را به بيمارستان رساندم. هر چند او به هوش آمد، اما ديگر پاهايش حس نداشت. تلاش پزشکان براى بازگرداندن سلامتى دخترم به جايى نرسيد و او فلج شد.بازپرس پرونده سعيد را احضار کرد و از او خواست تا واقعيت را بگويد. سعيد در بازجويى پذيرفت که دخترش را کتک زده است. او گفت؛ حادثه 4 ماه قبل اتفاق افتاده، من از خانواده ام خواسته بودم که مرا عصبانى نکنند. همسرم اصلاً به اين حساسيت من توجهى نمى کرد. وقتى مى ديد من عصبانى هستم بدتر مى کرد. روز حادثه وقتى مريم از من پول خواست، به او گفتم فعلاً ندارم. اما اصرار کرد، سرش فرياد زدم و همسرم به حمايت از او با من دعوا کرد. از شدت عصبانيت نمى دانستم چه مى کنم. چوبى برداشتم و پشت سر هم به بدن دخترم ضربه زدم، آنقدر که فلج شد. من خودم هم از اين اتفاق ناراحت هستم. به همين خاطر در اين مدت تلاش زيادى کردم تا سلامتى دخترم برگردد اما نشد.بازپرس پرونده براى ادامه تحقيقات سعيد را با قرار بازداشت روانه زندان کرد و تحقيقات در اين خصوص ادامه دارد.
لیلا مضاهری